پدرها سکوت می کنند  نمی توانند وقتی ناراحت هستند گریه کنند و بهانه بگیرند
آنها بخاطر روح مردانه شان  نمی توانند به تو بگویند من را  بغل کن تا آرام شوم نمی توانند بگویند دلشان می خواهد در آغوش تو گریه کنند
ممکن است خیلی تو را دوست داشته باشند اما نمی توانند صدایشان را مثل دختر بچه ها کنند و جیغ بزنند و بگویند عاشقت هستم
او همه ی اینها را قورت می دهد که بگوید یک پدر است . یک آدم محکم که می تواند تکیه گاهت باشد
اما شما به قوی بودنش نگاه نکنید
در  قلبش یک بچه زندگی میکند.  پدر تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست ، اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند ، و با وجود همه مشکلات به تو لبخند بزند تا دلگرم شوی ... که اگر بدانی ، چه کسی کشتی زندگی را از میان موجهای سهمگین روزگار به ساحل امن رویاهایت رسانده است    آنگاهپدرت را میپرستیدی